دو تا دوست دارم که این روزها در تاب و تاب عروسی اند. هر دو همسن من اند، درجایی که کار میکنند برو بیایی دارند و رویشان حساب میشود، هر دو با پارتنرشان سالهاست هم خانه اند و دیگر ارتباتشان یک ارتباط تازه رومانتیک نیست (حداقل به نظر من این طور نمیآید).هیچ کدام هم مذهبی نیستند.
من درک نمیکنم آدمهایی در این موقعیت چرا هنوز ازدواج میکنند. ۱۰ سال قبل که ما ازدواج میکردیم، این تنها راهی بود که میشد همخانه شویم و پدر مادر شهرستانی ام ، با همه ادعای تجددشان سکته نکنند. تازه آمده بودم خارج و آن موقع خارج رفتن تنهایی دختر در فامیل من هنوز مساله بغرنجی بود. حتی تصور همخانه شدنم با همخانه میتوانست پدر و مادرم را نابود کند. آن موقع مردم برای همخانه شدن عروسی میکردند. دروغ چرا! خودم هم هنوز ته مانده دینی داشتم و یکی دو سالی طول کشید که کاملا خلاص شوم.
خ
من درک نمیکنم آدمهایی در این موقعیت چرا هنوز ازدواج میکنند. ۱۰ سال قبل که ما ازدواج میکردیم، این تنها راهی بود که میشد همخانه شویم و پدر مادر شهرستانی ام ، با همه ادعای تجددشان سکته نکنند. تازه آمده بودم خارج و آن موقع خارج رفتن تنهایی دختر در فامیل من هنوز مساله بغرنجی بود. حتی تصور همخانه شدنم با همخانه میتوانست پدر و مادرم را نابود کند. آن موقع مردم برای همخانه شدن عروسی میکردند. دروغ چرا! خودم هم هنوز ته مانده دینی داشتم و یکی دو سالی طول کشید که کاملا خلاص شوم.
خ
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر