عجیب است اگر فکر کنم چای داغ اینجا حرف حساب میزند و بلوط نه؟
من شادی صدر را دوست دارم و برایش احترام زیادی قائل ام، مقاله جدید اش را نخواندم، اما حتی با جمله اغراق آمیز معروفش در این مقاله هم مشکلی ندارم. منتها اینجا قدوسی حرف منطقی میزند که نمیتوانی بگویی درست نیست. بلوط هم دفاع احساسی از شادی صدر میکند که من به عنوان یک زن متلک شنیده خیلی خوب درک و احساسش میکنم، اما اغراق شادی را توجیح نمیکند.
چند وقت است، در مقابل نگاهها و برخورد های مستهلک کننده جنسیتی، داد و فریاد نمیکنم. نادیده میگیرم، آرام میگذرم و میگویم، همه مردان پفیوزند. شاید جمله "به من نگویید که میتوان در ایران پسری تازه به سن بلوغ رسیده بود و بزرگ و بالغ شد، بی آنکه به زنان متلک گفت؛ بیاغراق، این بخشی از روند بزرگشدن برای مردان در ایران است. تجربهای که بدون آن، مرد ایرانی، مرد نمیشود" شادی صدر از همین نوع باشد. همان طور که من فکر نمیکنم همه مردان پفیوزند، اما تعداد و تاثیر پفیوزهایشان آنقدر زیاد است که آدم وجود بقیهشان را از یاد میبرد.
پینوشت: من هنوز دارم وبلاگهایی که در این باره نوشتهاند را میخوانم. همچنان فکر میکنم حامد قدوسی حرف حساب میزند. من هم هنوز یادم میآید آن مردک نفرتانگیزی را که در کوچهپسکوچههای اطراف مدرسه راهنمایی هاجر، دخترکان غرق در پارچه مانتو و مقنعه را نیشگون میگرفت، هنوز متنفرم از همه مردان آمریکایی و سوییسی که راست راست میروند سر کار و خفه میشوند وقتی میبینند مرخصی زایمان کوتاه مدت به قیمت ورشکستگی کاری پارتنرشان تمام میشود. احساس ضعف میکنم از بحث و داد و فریاد بیفایده این سالها در مقابل شنیدن حرفهایی که از دهان مردان و زنانی از دنیاهای متفاوت شنیدهام، اما همه شان یک جور آدم را آزار میدهند: چه آن مرد درسخوانده دنیا دیدهای که فکر میکند جمله های فورمالیته و بیمعنایی مثل Women, minorities, and persons with disabilities are encouraged to apply. در آگهی استخدامها قرار است جای او را تنگ کند، چه آن زن مهندس و دارای استقلال مالی که میگوید همه کارهای خانه را خودم میکنم و حقوقم هم فقط برای خودم است و چه آن ژنرال همسایهمان که دربرابر پیشنهاد دخترش برای خرید کامپیوتر (سال ۷۷) جواب داده بود"تو که آخر باید کون بچه بشوری" و به جایش برایش کمد دیواری با در شیشه خریده بود.هیچ کدام یادم نرفته، مگر میشود آدم نفرت و تحقیر یادش برود؟ اما اینها و تمام خاطرات تلخ ای که من و شما از زن بودن در دنیایی داریم که هنوز هیچ کجایش جای امنی برایمان نیست، اشتباه ریاضی شادی صدر عزیز و شجاع و دوستداشتنی مان را توجیج نمیکند.
من شادی صدر را دوست دارم و برایش احترام زیادی قائل ام، مقاله جدید اش را نخواندم، اما حتی با جمله اغراق آمیز معروفش در این مقاله هم مشکلی ندارم. منتها اینجا قدوسی حرف منطقی میزند که نمیتوانی بگویی درست نیست. بلوط هم دفاع احساسی از شادی صدر میکند که من به عنوان یک زن متلک شنیده خیلی خوب درک و احساسش میکنم، اما اغراق شادی را توجیح نمیکند.
چند وقت است، در مقابل نگاهها و برخورد های مستهلک کننده جنسیتی، داد و فریاد نمیکنم. نادیده میگیرم، آرام میگذرم و میگویم، همه مردان پفیوزند. شاید جمله "به من نگویید که میتوان در ایران پسری تازه به سن بلوغ رسیده بود و بزرگ و بالغ شد، بی آنکه به زنان متلک گفت؛ بیاغراق، این بخشی از روند بزرگشدن برای مردان در ایران است. تجربهای که بدون آن، مرد ایرانی، مرد نمیشود" شادی صدر از همین نوع باشد. همان طور که من فکر نمیکنم همه مردان پفیوزند، اما تعداد و تاثیر پفیوزهایشان آنقدر زیاد است که آدم وجود بقیهشان را از یاد میبرد.
پینوشت: من هنوز دارم وبلاگهایی که در این باره نوشتهاند را میخوانم. همچنان فکر میکنم حامد قدوسی حرف حساب میزند. من هم هنوز یادم میآید آن مردک نفرتانگیزی را که در کوچهپسکوچههای اطراف مدرسه راهنمایی هاجر، دخترکان غرق در پارچه مانتو و مقنعه را نیشگون میگرفت، هنوز متنفرم از همه مردان آمریکایی و سوییسی که راست راست میروند سر کار و خفه میشوند وقتی میبینند مرخصی زایمان کوتاه مدت به قیمت ورشکستگی کاری پارتنرشان تمام میشود. احساس ضعف میکنم از بحث و داد و فریاد بیفایده این سالها در مقابل شنیدن حرفهایی که از دهان مردان و زنانی از دنیاهای متفاوت شنیدهام، اما همه شان یک جور آدم را آزار میدهند: چه آن مرد درسخوانده دنیا دیدهای که فکر میکند جمله های فورمالیته و بیمعنایی مثل Women, minorities, and persons with disabilities are encouraged to apply. در آگهی استخدامها قرار است جای او را تنگ کند، چه آن زن مهندس و دارای استقلال مالی که میگوید همه کارهای خانه را خودم میکنم و حقوقم هم فقط برای خودم است و چه آن ژنرال همسایهمان که دربرابر پیشنهاد دخترش برای خرید کامپیوتر (سال ۷۷) جواب داده بود"تو که آخر باید کون بچه بشوری" و به جایش برایش کمد دیواری با در شیشه خریده بود.هیچ کدام یادم نرفته، مگر میشود آدم نفرت و تحقیر یادش برود؟ اما اینها و تمام خاطرات تلخ ای که من و شما از زن بودن در دنیایی داریم که هنوز هیچ کجایش جای امنی برایمان نیست، اشتباه ریاضی شادی صدر عزیز و شجاع و دوستداشتنی مان را توجیج نمیکند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر