۱۳۸۸ آذر ۳, سه‌شنبه

آی ام سو پراد او یو

دخترکم یک باره تصمیم گرفته پوشک نپوشد و تقریبا بدون حادثه روزها را می گذراند. هیجان زده ام و روزی صد بار می گویم که به بزرگ شدنش افتخار می کنم. هر بار هم صفحه فیس بوک را باز می کنم و می پرسد status تان چیست، می خواهم بنویسم هیجان زده از اینکه دخترکم می تواند جیش و پی پی اش را بگوید و برود دستشویی آدم بزرگ ها کارش را بکند. بعد می گویم دوست و آشنا و همکارهای دانشمند و دکتر مهندسم چه فکری درباره ام خواهند کرد، این است که فیلم خواندن حروف الفبایش را که مال یک ماه پیش است به جای خبر اصلی آپلود می کنم و همه می گویند به به چه بچه باهوشی.

یکی از همین روزها خواهم نوشت که به بچه ام یاد داده ام مثل بچه آدم بنشیند پشت میز غذا و هی نرود و بیاید (از وقتی نخواسته در صندلی بچه گی اش بنشیند این بلا سرمان آمده).


۵ نظر:

ناشناس گفت...

waw che movafaghiate bozorgi!kash dokhtaraye manam zoodtar jisho pipishoono began:)
Bigmom

مامان ارشك گفت...

خوب مي فهمم چه لذتي مي بري مخصوصاً وقتي خطاها كم باشه. مباركه.

NEGAR گفت...

khoda be dadet bereseh, in az alan khodesh tasmim migire mikhad chi kaar koneh!
Negar

ناشناس گفت...

bah bah che khabare khubi, un heset az neveshtane status kaleman ghabele dark va moshabehe !!
merci babate tabryk azizam

Saideh

Marjan گفت...

Negar,
oonhayee ke migand adam bozorgha vase bache tasmim migirand, khodeshoono gool mizanand va tasmim hayee ro migirand ke bache khodesh az ghabl gerefte. tamam e in harekat e nashayest, mesle dir khabidan haye maghtaii, too sandali ghaza nashestan, tantrum .... ro ham mizarand be hesab e taghire phase haye biologic e bache

ke natijash mishe hamoone ke ishoon har kar ke tasmim begirand ro mikonand :s