میخواستم با یک هفته تاخیر برای دخترکم تولد بگیرم. به موقع نمیشد، چون خودش و دوستانش همه درگیر و هیجان زده هالووین بودند.
کاسه، بشقاب باغوحشیی و بادکنک و گل و سنبل و گودیبگ و هزار تا خرت و پرت را گرفتم. با دخترک رفتیم کیک تولد وابزی را که عاشقش است سفارش دادیم و سر راه خانه آمدن، رفتیم پارک و کمی دنبال هم بدو بدو کردیم. وقتی آمدیم خانه و رفت تختش، ظرف چند ثانیه خوابش برد و من آمدم پای کامپیوترام. وقتی بیدار شد، لپهایش سرخ و گرم بود. دمای گوشش را اندازه گرفتم، تب داشت. تا فردا صبح هر ۴ ساعت تببر خورد و تمام مدت فینفین کرد. آخر ایمیل زدم به دوستانش که مهمانی تعطیل است و زنگ زدم به whole food که کیک را اندازه ۳ نفر درست کند. حالا همه اتاق را بادکنم چسبانده ام و میخواهم کاری کنم که فردا روزی برای دخترک زبان دراز فینفینی من باشد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر