۱۳۸۷ آبان ۱۰, جمعه

تازه خونه تهرانپارس رو خریده بودیم و هنوز اسباب کشی نکرده بودیم. من داشتم پروژه های فارغ التحصیلی رو انجام می‌دادم. عباس ندافیان اومده بود خونمون که ایرادی از کامپیوتری که از دوستش خریده بودم برطرف کنه. نمی‌دونم پروژه فولادی بود یا بتن که نقشه های کدش رو نشون عباس دادم. می‌شه گفت عباس مجبور شد همونجا کل نقشه ها رو از اول بکشه و فکر کنم من اونجا کد یاد گرفتم.
یادمه بش گفتم که به زودی از این خونه که من از ۱ سالگی توش بزرگ شدم می‌ریم. عباس گفت: اما همیشه وقتی خواب خونه ببینی خودتو اینجا می‌بینی.
از اون موقع ۱۲ سال گذشته. من بعد از اون به ۶ جای دیگه تو ایران، سوییس و آمریکا خونه گفتم. اما واقعا وقتی خوابی از خونه می‌بینم،‌خونه ۳ طبقه ای رو می‌بینم که انتهای سی‌متری گلستان، نبش پل باختر بود. شماره پلاکش یادم نمی‌اد، اما تو خواب جزییات عجیب و غریبی ازش می‌بینم که وقتی بیدار شدم شاخ در می‌ارم.

دم این ویکیمپیا گرم. تو این عکس کولر های خونمون رو هم می‌بینم.

راستی، حالا که یاد سی‌متری گلستان کردم، اینم بگم که یک آرزوی بزرگم اینه که یک بار بتونم تک و تنها با مامانم در پارک فدک قدم بزنم. این بار که برم ایران،‌ بی‌شک این آرزو رو بر‌آورده می‌کنم.

هیچ نظری موجود نیست: