۱۳۸۹ خرداد ۳, دوشنبه

سریال لاست را به خوبی و خوشی تا آخر دیدم، بدون اینکه حتی یک اپیزود را جا بیندازم. در این زمان و با این دقت و پیگیری که در دیدن این سریال به خرج دادم، می‌شد زبان کره‌ای را در حد متوسط تا خوب یاد بگیرم که خوب نگرفتم. دلیلش هم واضح است. دوست داشتم!

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۹, یکشنبه

خبر کوتاه بود : اعدام شان کردند
خروش دخترک برخاست
لبش لرزید
دو چشم خسته اش از اشک پر شد
گریه را سر داد …
و من با کوششی پر درد اشکم را نهان کردم
چرا اعدامشان کردند ؟
می پرسد ز من با چشم ِ اشک آلود
چرا اعدام شان کردند ؟

عزیزم دخترم !
آنجا ، شگفت انگیز دنیایی ست : دروغ و دشمنی فرمانروایی می کند آنجا
طلا ، این کیمیای خون ِ انسان ها
خدایی می کند آنجا
شگفت انگیز دنیایی که همچون قرن های دور
هنوز از ننگ ِ آزار ِ سیاهان دامن آلوده ست
در آنجا حق و انسان حرف هایی پوچ و بیوده ست
در آنجا رهزنی ، آدمکشی ، خونریزی آزاد است
و دست و پای آزادی ست در زنجیر
عزیزم دخترم !
آنان
برای دشمنی با من
برای دشمنی با تو
برای دشمنی با راستی
اعدام شان کردند
و هنگامی که یاران
با سرود ِ زندگی بر لب
به سوی مرگ می رفتند
امیدی آشنا می زد چو گل در چشم شان لبخند
به شوق ِ زندگی آواز می خواندند
و تا پایان به راه ِ روشن ِ خود با وفا ماندند
عزیزم !
پاک کن از چهره اشکت را ز جا برخیز !
تو در من زنده ای ، من در تو ، ما هرگز نمی میریم
من و تو با هزاران ِ دیگر
این راه را دنبال می گیریم
از آن ِ ماست پیروزی
از آن ِ ماست فردا با همه شادی و بهروزی
عزیزم !
کار ِ دنیا رو به آبادی ست
و هر لاله که از خون ِ شهیدان می دمد امروز
نوید ِ روز ِ آزادی ست

(هوشنگ ابتهاج )

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۵, چهارشنبه

امروز، وقتی داشتم ظرفهای شسته شده را جا به جا می‌کردم، دخترک یک دستبند درست و حسابی کامل با مهره‌های چوبی‌اش برایم درست کرد و آورد داد دستم، گفت برای تو درست کردم و راهش را کشید رفت سراغ بقیه نخ و مهره‌ها. من حسابی هیجان زده شده بودم و داشتم با تمام وجود قربان صدقه می‌رفتم که درحالی که همچنان مهره به نخ می‌کشید گفت: مامان، تو جیخ نزن، من دارم گَدَربند دُدُست می‌کنم.

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۴, سه‌شنبه

باورتان می‌شود در این مملکت، دانشگاهی پیدا می‌شود که بعضی از مدرس‌هایش یک پی‌.اچ.دی ناقابل هم ندارند. یعنی در علی‌آباد‌کتول هم همچین چیزی اتفاقی نمی‌افتد اینروزها.
آنوقت، یک جوری با فارغ‌التحصیل‌ جاهای دیگر دنیا رفتار می‌کنند، انگار از پشت کوه آمده‌اند.