امروز، وقتی داشتم ظرفهای شسته شده را جا به جا میکردم، دخترک یک دستبند درست و حسابی کامل با مهرههای چوبیاش برایم درست کرد و آورد داد دستم، گفت برای تو درست کردم و راهش را کشید رفت سراغ بقیه نخ و مهرهها. من حسابی هیجان زده شده بودم و داشتم با تمام وجود قربان صدقه میرفتم که درحالی که همچنان مهره به نخ میکشید گفت: مامان، تو جیخ نزن، من دارم گَدَربند دُدُست میکنم.
Hello world!
۲ ماه قبل
۲ نظر:
مرجان عزيز بعد از مدتها پيدايت كردم. خدا پدر يكي كه از وبلاگ تو سراغم آمده بود بيامرزد كه باعث خير شد.
من هم از اين كفش تخم مرغي خاطره دارم. براي عروسي خاله ام مي خواستم و خدا مي داند چقدر راه رفتيم تا توانستيم صورتي اش پيدا كنيم.
در مورد گوشت من هم اين حساسيت رو پيدا كردم به خصوص وقتي مي خوام استيكي چيزي درست كنم و گوشتهاي خون آلود رو مي بينم. به تازگي عكسهاي طرز تهيه فوا گرا رو هم ديدم كه شديدا حالم رو بد كرد.
راستي اين مدرسه هاجري كه مي گي تو منطقه شش نبوده؟
دنبال من گشتی حقوقدان جان!!؟ کلی خوش خوشانم شد. من خیلی وقت است که وبلاگت را میخوانم، اما کم نظر میگذارم چون همیشه موافق حرفهایت هستم یا در کمال بدجنسی فقط میخوانم،لذت میِبرم و میروم.
منظور من مدرسه هاجر منطقه ۸ نارمک بود.
دیدن چند تا عکس شکنجه برای درست کردن فوا گرا کافیست تا آدم را چند روز گیاهخوار کند.حالا تابستان در راه است و گرم که شد گوشت نخوردن راحت تر میشود. فرصت خوبیست برای من که دخترک ۲ ساله ام رو با میوه و سبزیها آشتی دهم(بچه ها کلا با خوردن سبزیجات مشکل تاریخی دارند).
ارسال یک نظر