آزادی خوب است و آدمهایی که در حصار زندگیهای دوگانه بزرگ شدهاند قدرش را بیشتر میدانند.
فرم شغلی را در امپریال کالج پر میکردم. جزو فرمهای HR، سوالی بود که دینتان چیست و گرایش جنسیتان ( و البته ما قول میدهیم این فرم را کسانی که انتخابتان میکنند، نبینند). تعجب کردم.خیلی وقت بود از این سوالات بو دار نشنیده بودم. اینجا کسی به این کارهای ادم کاری ندارد، هر چند من به طور ناخودآگاه حس میکنم که وقتی میگویم ایرانی ام، همه مسلمان دوآتشه میبینندم. البته بیراه هم حس نمیکنم، وقتی بارها پیش آمده که در یک مهمانی، یک نفر از آسمان بیفتد کنار من، سوال کند کجایی ام و برایم توضیح دهد این کاناپه که برداشته ای، چربی خوک دارد ها.لیست جوابهای ممکن را باز کردم ، ته دلم گرم شد. احساس خوبی بود دیدن اینکه همه گرایشها، دینها و بیدینیهایی که من میشناسم، کنار هم لیست شده بودند و آدمهایی که صاحبشان اند، میتوانستند هر چه هستند را اعلام کنند، بیهیچ نیازی به کتمان یا دروغ.
یاد نمازهای جماعت مدرسه افتادم، یاد گزینش فوقلیسانس و یاد همه دروغ هایی که گفتم، سکوتهایی که کردم و طعم تلخ تحقیری که نمیگذارد مثل یک سویسسی روشنفکر وغیر نژادپرست، به تمام ادیان و نشانههایشان احترام بگذارم.